زمانی که افلیا روزنشتاین با همسرش ارل ارل ارفوس دیتریش فون روزنشتاین ارجمند ازدواج کرد، در سعادت زناشویی بود. علیرغم ظاهر متوسط و نداشتن پیشینه، او سرانجام فهمید که دوست داشتن کسی بیش از حد به چه معناست - فقط اینکه او شما را دوست نداشته باشد. در یک روز آرام و آفتابی مانند روزهای دیگر، اوفلیا میفهمد که اورفئوس محبوبش شخص دیگری دارد که در قلبش عزیز است. اما شادی او برای او بیش از هر چیز دیگری معنا دارد. مهم نیست که چقدر قلب او تکه تکه شده است، او می خواهد که او بتواند با زنی که دوستش دارد ازدواج کند. بنابراین او خودخواهانه و متنفرانه عمل می کند، همان عکس یک همسر وحشتناک، همه برای اینکه او به راحتی او را طلاق دهد... با این حال، چرا او را رها نمی کند؟