خلاصه
تری 7 سال است که عاشق جی بی است. او یک پلیبوی ثروتمند و قدرتمند است، اما زمانی که او جایی برای رفتن نداشت، او را پذیرفت و برای او مانند خانواده بود. او امیدوار بود که او روزی عشق او را جبران کند ... اما جی بی در عوض قلب او را می شکند. "فکر می کنی من هیچ وقت تو را بخواهم؟" او به او می گوید. تری پریشان از خانه فرار می کند و در یک تصادف جاده ای درگیر می شود. وقتی او از خواب بیدار می شود، حافظه اش به زمانی که 17 سال داشت بازگشته است ... زمانی که جی بی از او مراقبت می کرد ...