طبق قول دوران کودکی اش، شارلوت خود را وقف کمک به خواهرش کرده است. او هر چقدر هم که احمقانه به نظر می رسد تحمل کرده است، اما وقتی وارد مدرسه می شود، می شکند. خواهرش در مدرسه شارلوت را احمق می کند. آنقدر بد است که حتی عالی ترین خواهر هم نمی تواند آن را تحمل کند و شارلوت به محض ورود به مدرسه منزوی می شود. اگر سه سال آینده به همین شکل تلف شود، دختر ویسکونت شارلوت آینده ای نخواهد داشت. زیرا اگر نتواند تا پایان مدرسه نامزدی پیدا کند، شارلوت، دختر یک اشراف ضعیف، آینده خوشی نخواهد داشت. اگر به همین منوال پیش برود با پیرمردی ازدواج می کند که به اندازه پدرش است. شارلوت با ارزیابی رابطه اش با خواهرش و آینده اش، تصمیم می گیرد. "من می خواهم با یک فرد خوب ازدواج کنم و زندگی آرامی داشته باشم! پس من"