خلاصه
ماریا در حالی که از مراسم نذر خود در صومعه ای که 16 سال پیش یتیم شده بود فرار می کند، می گوید: "من را ببخش. من هنوز نمی توانم خادم خداوند شوم." او نامه دیگری از "جی" مرموز، خیرخواه بی چهره اش دریافت کرده است. او آنقدرها هم که فکر می کند در دنیا تنها نیست. "جی" می نویسد که او در آکادمی هاکوهو یکی از اقوام دارد که به راهنمایی او نیاز دارد، اما او نمی تواند نام این اقوام را به او بگوید. تلاش برای ثبت نام و جستجو در مدرسه، ماریا را با مشکلاتی روبرو می کند، اما مهمترین آنها این است: هاکوهو یک مدرسه پسرانه است!