جینتا یدومی بیشتر روزهای خود را در خانه سپری می کند، بی تفاوت به مدرسه و زندگی اجتماعی خود پس از یک حادثه غم انگیز که گروه دوستی دوران کودکی او را از هم پاشید. سالها بعد، جینتا با گذشتهاش در قالب یک روح – میکو «منما» هوما – مواجه میشود که او را مجبور میکند تا با گناهی که از زمان مرگش بر دوشش بوده، روبرو شود. منما نشان می دهد که آرزویی دارد که ممکن است به او کمک کند تا ادامه دهد. با این حال، او فراموش کرده است که چه چیزی بود، و اصرار دارد که او نیاز دارد که کل گروه دوباره گرد هم آیند تا به یاد بیاورند. آیا جینتا میتواند دوستان جدا شده خود را دوباره جمع کند و آنها را متقاعد کند که آنچه او میگوید درست است؟