خلاصه
در سال آخر دبیرستان، تایچی ایچینوسه میبیند که برای سومین سال متوالی با دوست محبوب دوران کودکیاش، توما میتا، کلاس مشترکی دارد. در همین حال، تایچی در تعامل با همکلاسی خجالتی و دست و پا چلفتی خود، فوتابا کوزه، مردد است، علیرغم اینکه او را بازتابی از خود می داند. با این حال، پس از برخورد در کتابخانه آنها را گرد هم می آورد، تایچی متوجه می شود که فوتابا احساساتی نسبت به توما دارد. در ابتدا با داشتن شک و تردید در مورد احتمال، تصمیم می گیرد به او کمک کند پس از اینکه او تصمیم احساسی و در عین حال قاطعانه ای برای تغییر اعلام کرد. با شکوفایی کامل بهار، این سه همکلاسی خود را در یک رابطه درگیر احساسات پیچیده و درگیری های شخصی می یابند در حالی که در آینده ای نامشخص حرکت می کنند.