سیزده سال پیش، در یک شب بارانی، شوزو اونیگاوارا با زنی آشنا شد که به معنای واقعی کلمه زندگی او را تغییر داد: الهه ای به نام سیلویا. ملاقات اولیه آنها پر از سوء تفاهم بود، بیشتر از طرف شوزو، اما از آن روز به بعد، سیلویا به همراه دوست داشتنی او تبدیل شد. در حال حاضر، شوزو و سیلویا ازدواج کرده اند، دارای سه دختر به نام های کانا، هینا و یونا هستند و در یک خانه جدید زیبا زندگی می کنند. اما یک روز، آنها و کل خانهشان ناگهان به دنیای دیگری مملو از هیولا، جادو و خطر منتقل میشوند. به دلیل نقص در سیستم انتقال، اکنون حداقل یک سال است که در این دنیای دیگر گیر کرده اند! شوزو که تصمیم می گیرد از یک موقعیت بد بهترین استفاده را بکند، در یک انجمن صنفی محلی شغلی پیدا می کند و عهد می کند که از طریق تخصص خود در فروش، آنها را به بهترین در شهر تبدیل کند.