اوچیای زنی عبوس است که مدام خود را تحقیر می کند. پس از طلاق، او به یک آپارتمان جدید نقل مکان می کند و با ساواتری، مردی شاداب که کمی کوچکتر از او است، همسایه می شود. پس از اینکه ساواتری اوچیایی را از دست یک مرد مست نجات میدهد، این دو مرتباً شروع به ملاقات میکنند. همانطور که مهربانی ساواتری ترس ها و نگرانی های او را از بین می برد، شادی طولانی مدت اوچیایی دوباره شروع به بازگشت می کند - قلب غمگین او اکنون مملو از احساسات گرم و صمیمانه است.