خلاصه
بث پس از شرکت در یک حراجی خیریه با تاد تاجر جوان و ثروتمند قرار می گذارد. او نمی تواند باور کند که او، بیوه ای که با بچه ها در حومه شهر زندگی می کند، با یک پلی بوی بدنام بیرون می رود. تاد نجیب زاده بث را در لیموزین سوار می کند و با او مانند یک ملکه رفتار می کند، اما او در دنیای باکلاس خود احساس ناراحتی می کند و در میانه قرار ملاقات آنها را ترک می کند!