کایا کازوهیسا که توسط همسالان خود طرد شده و تا حد شکسته شدن شکنجه شده بود، با یک هدف به سمت جنگل نزدیک بالای کوه حرکت کرد: حفر یک دام و مرگ فردی که پشت رنج او بود. با این حال، درست زمانی که Kazuhisa می خواست در انتقام خود موفق شود، یک زلزله ناگهانی نقشه های او را از بین می برد! او که غافل می شود، تنها کاری که می تواند انجام دهد این است که صبورانه در کمین بنشیند تا زمانی که کسی که در طول مسیر در حال چوب بری است به دام او بیفتد. با این حال، هیجان کازوهیسا کوتاه مدت است، زیرا معلوم می شود جسد در ته دام او آن قلدری نیست که انتظارش را داشت، بلکه یک هیولای ترسناک و خوک نما است، و سردرگمی او تنها زمانی افزایش می یابد که ناگهان توسط یک مرد خالص سلام می کند. اتاق سفید و صفحه نمایش وضعیت RPG مانند. هیولاهای عجیبی که اکنون در کوه سرگردان هستند و قدرت های تازه ای در اختیار دارند، کازوهیسا مجبور میشود تمام نگرانیهایش را در مورد شکنجهگرش کنار بگذارد، زیرا او روی یک هدف جدید تمرکز میکند: بقا. با این حال، آنطور که به نظر می رسد آسان نخواهد بود، زیرا او تنها کسی نیست که در این آشفتگی غرق شده است...