خلاصه
کانا بیش از هر چیز طراحی را دوست دارد. او هر روز به خانه می رود تا مادر و برادرش را در حال دعوا کند. او فقط با کتاب هنری ارزشمند خود احساس آرامش می کند. با این حال، یک روز مادرش کتاب هنر را بیرون می اندازد. کانا با عصبانیت خانه را ترک می کند و در خیابان ها سرگردان می شود...