خلاصه
لیندی نمی تواند باور کند که در نهایت با شین، رئیسش خوابیده است! او منشی شخصی اوست و دیشب جشن تولدش بود - در حالت مستی، او در مورد احساس فلج کننده تنهایی و انزوا با او صحبت کرد و او سخت عاشق او شد. اما امروز صبح، بعد از اینکه شین از اتاق خوابش بیرون دوید و دوباره در محل کار به طرز ناخوشایندی با او برخورد کرد، شین با یک درخواست گیج کننده به سراغش می آید: او می خواهد زنی را که همین الان با او خوابیده است پیدا کند! انگار چیزی یادش نیست!