دایمارو، پسر یک کشیش بودایی، با میروکو، او نیز پسر یک کشیش بودایی، در یک دوجو برای اقامت 10 روزه برای شروع کشیش خود ملاقات می کند. آنها به یکدیگر قول میدهند که وقتی شقیقههایشان را تصاحب میکنند، سرشان را با هم بتراشند. ده سال بعد، دایمارو، که دستیار کاهن اعظم معبد آنها شده است، از یک سالن زیبایی بازدید می کند تا سرش را بتراشد. اما در آنجا او از ملاقات دوباره با میروکو که یک آرایشگر مو شده است، شوکه می شود.