اسلاوا که تمام زندگی خود را وقف تمرین هنرهای رزمی کرد، شاگردی را از یک کشور خارجی گرفت. این رزمی کار شکست ناپذیر که تا به حال در مبارزه ای شکست نخورده است، با پیری غلبه کرده است، یک قرن پس از تولدش، آخرین نفس خود را می کشد. او در آستانه مرگ تنها دو حسرت دارد. هنرهای رزمی خود را که توسط استادش منتقل شده بود کامل نکرد و دختر خوانده و شاگرد خود آلما را تنها گذاشت. دو آرزوی مرگبار او برای او این است که طومار پنهان مدرسه را بگیرد و اسرار آن را بیاموزد، و دوست داشته باشد، خانواده داشته باشد، و شاد باشد که انگار او هم نتوانسته است. مردی که از فداکاری مادامالعمر خود به هنرهای رزمی پشیمان است، در نژادی که به خاطر سرزندگی بسیار معروف است، نژاد الفها تناسخ یافت. او با استفاده از دانش زندگی قبلی خود، بدن خود را با شادی تربیت کرد و...؟ (منبع: Binhjamin, MU,