خلاصه
این داستان درباره دو دوست دوران کودکی به نامهای سایاکا و موشین است که هر دو مدتها تمرین کندو کردهاند. سایاکا نسبتاً قوی است و موشین قوی نیست، اما به هر حال رویای محافظت از او را دارد. سایاکا با وجود اینکه متوجه نمی شود، کسی است که هر وقت در خطر است از او محافظت می کند، بدون اینکه او از آن آگاه باشد. حتی سایاکا را نیز فتح کرد: صداقت جدی و حسن نیت بیخطر او. نشانهای از رقبا که دائماً ظاهر میشوند، «سازمانهای شیطانی» که تلاش میکنند سایاکا و دوجوی موشین را نابود کنند، و حتی چندین رقیب عاشقانه که میخواهند نزدیکی خود را از بین ببرند، که به سادگی جذب کاریزمای سایاکا یا مهربانی موشین میشوند. سایاکا و موشین هر دو نبردهای خاص خود را دارند و در مواقعی ممکن است نیاز به همکاری داشته باشند تا موانع غیرممکن را پشت سر بگذارند، که خواهر و برادر ناتنی بودن اولین مانع است.