خلاصه
عشق اولش، رائول، که قبل از جدایی از سارا باکره شد، به سارا گفت: "تو دقیقاً مثل مادر الکلی ناامید من هستی." پنج سال گذشت و سارا که به عنوان سرایدار موقت کار می کند، جلوی آسانسور یخ می زند. رائول با کت و شلوار با یک زن زیبا در کنارش است. او می خواهد خود را به رائول که اکنون رئیس یک بانک است، نشان ندهد. او راز او را نمی داند که فرزندش الیور است و او سعی می کند از صحنه ناپدید شود.