زن جوان که از تغییر ناگهانی شوهرش صدمه دیده، به شب فرار می کند... وقتی اسکات نجیب زاده معدن به دفتر وکیلش می رود، فوراً به دنبال سارا می افتد و عهد می بندد که در اسرع وقت انگشتری را روی انگشت او بگذارد. آنها فقط سه ماه بعد ازدواج می کنند. با این حال، تاجر با اعتماد به نفس وقتی نوبت به عروس جدیدش میرسد، خود را دچار تزلزل میکند. در اولین سالگرد ازدواجشان، او عکسی از سارا با مرد دیگری دریافت میکند... که از تغییر ناگهانی که در شوهرش مشاهده میکند آسیب دیده و با سوء ظن به خودش، از خانه فرار میکند. سارا دور می ماند تا با افکارش خلوت کند، اما بدنش همچنان آرزوی همسرش را دارد...