خلاصه
هامل جنگجو با همراهانش به ماجراجویی رفت تا پادشاهان شیاطین را شکست دهد، اما پس از مرگ درست قبل از نبرد نهایی با پادشاهان شیطان... "واآه." "چه لعنتی!" او به عنوان نواده هم رزم خود، ورموث، تناسخ یافت. همل- نه، یوجین شیردل با خون ورموت بزرگ دوباره متولد شد. بدن قبلی من آنقدر استعداد داشت که با یک نابغه اشتباه گرفته شود، اما این یکی... قابل مقایسه نیست. با بدنی که از همان ابتدا مشخصات بالاتری داشت، رشد انفجاری را نشان داد که بسیار بیشتر از آنچه در زندگی قبلی خود به دست آورده بود. همراه با دلایل ناشناخته تناسخ او، واقعیت ناخوشایند همزیستی با شیاطین آمد. او با دنیایی روبهرو شد که همه چیزهایی را که به آن باور داشت زیر سوال برد. به عنوان یوجین، او شروع به قدم زدن در مسیر ناتمام زندگی قبلی خود می کند.