مگو دختری خجالتی است و در مورد عشق واقعاً با تجربه نیست، اما وقتی می شنود که تاکدا در مورد او صحبت می کند و می گوید که او ناز است، کمی به زندگی عاشقانه اش امیدوار می شود. به لطف دوستش، آکان چان، او می تواند از او درخواست کند و او بلافاصله موافقت می کند، اما در نهایت به نظر می رسد که تاکدا با دوستش بهتر کنار می آید تا با او. و به نظر می رسد دوست تاکدا چشمانش را به او دوخته است. مگو چگونه تصمیم خواهد گرفت که این مثلث عشق را حل کند؟