خلاصه
میهان برای اولین بار با ساکورا ملاقات کرد که او به عنوان معلم او در سال های تحصیلی آنها کار می کرد ... و پس از اینکه او عشق خود را به او اعلام کرد، آنها قبل از جدایی یک شب شور و شوق را با هم در میان گذاشتند. بنابراین تعجب او را تصور کنید که چند سال بعد متوجه شد که او رئیس شرکتی شده است که او در آن کار می کند! اما آیا او او را به یاد خواهد آورد؟ و حتی اگر بکند، آیا می توانند از همان جایی که ترک کردند ادامه دهند...؟!