خلاصه
10 آوریل. دیروز آخرین روز تعطیلات بهاری بود، بنابراین از امروز صبح روز مدرسه بود. ایتسوکا شیدو پس از بیدار شدن توسط خواهر کوچک نازش، معتقد بود که این شروع یک روز عادی دیگر است. در مورد پیش بینی ملاقات تصادفی با دختری که خود را روح می نامید... همراه با یک موج شوک ناگهانی، منظره شهر بدون هیچ اثری ناپدید شد. در گوشه ای از خیابان که حالا تبدیل به دهانه شده بود، دختر آنجا بود. -تو، اومدی منو هم بکشی؟ او فاجعه ای است که بشریت را نابود خواهد کرد، هیولایی با منشأ ناشناخته، و موجودی طرد شده توسط جهان. تنها دو راه برای متوقف کردن این دختر وجود دارد: نابودی و گفتگو. خواهر کوچکش کوتوری که در یونیفورم نظامی پیچیده بود به شیدو گفت: "چون اینطوری است، برو با او قرار ملاقات بگذار، و روح را به خودت وادار کن!" "چه.. واااااااااات!" ورود به عصر جدیدی از ملاقات پسر با دختر!!
