بیایید وارد ماشین زمان شویم و برگردیم به آن دوران که همیشه سرگرم کننده بود و تو همیشه می خندیدی... "فقط سه ماه دیگر زنده ام." یویی که به تازگی به یک مدرسه جدید در حومه شهر منتقل شده است، همکلاسی ریو می شود. یویی که از بیماری رنج می برد، "آرزویی" دارد که نمی تواند به کسی بگوید، اما ریو می خواهد این آرزو را به او برآورده کند اما... پس از مرگ، واقعیت به ریو و یوی می رسد. این داستان وعده ابدی است که توسط آن دو داده شد.