خلاصه
در اولین روز تعطیلات تابستانی، هاروتو اوگی عاشق شینیا تاگو نابینا شد. با وجود اینکه بلافاصله با هم وصل شدند، تاگو در ابتدا کاملاً از اینکه اوگی عاشق او شده بود غافل بود. برای یک بار، اوگی احساس راحتی کرد که کاملاً خودش بود. اگر دوستش نتواند او را ببیند، پس از قضاوت شدن در امان است. یک داستان عاشقانه شیرین در مورد غلبه بر تفاوت ها و پذیرفتن خود همان چیزی که واقعا هستید.