خلاصه
نان هوی به شهر فرستاده شد تا با مادرش و مادربزرگ بداخلاقش زندگی کند که دوباره در مدرسه روستایش در حال سیگار کشیدن گرفتار شد. در آنجا او گونگ میونگ مست و ناسپاس را از ضرب و شتم پنج پسر نجات داد. عصبانی که از کمک او قدردانی نمی کند، روی بازوی او کوبید و فرار کرد...بی آنکه انتظار ملاقات دوباره با او را داشته باشد. گونگ میونگ پس از دلشکستگی به خاطر از دست دادن دختری که به برادر ناتنی خود، بک جائه ها، از دست داد، با نان هوی نقشه ای طراحی کرد. ما واقعاً همدیگر را دوست نخواهیم داشت. ما یک زوج قراردادی خواهیم بود تا به آنچه هر دو می خواهیم برسیم. پسر بد خوشتیپ چا گونگ میونگ و دختر بد لی نان هوی به عنوان یک زوج ترسناک شناخته می شوند! وقتی بهترین دوست نان هوی که عاشق اوست به سئول بیاید چه اتفاقی می افتد؟ وقتی برادر ناتنی گونگ میونگ عاشق نان هوی می شود، اوضاع پیچیده تر می شود. آیا این شاهزاده بد می تواند دمپایی شیشه ای خود را به این سیندرلا بد بدهد؟ آیا عشق بین این دو شخصیت بد شکوفا خواهد شد؟