خلاصه
او در شرف عاشق شدن با او است ... اما می داند که این فقط درد او را به همراه خواهد داشت ... فیلومنا پرستاری است که در بیمارستانی در لندن کار می کند. او با بیماران عالی است و امتحان RN را با بالاترین افتخارات گذرانده است اما کسی را ندارد که با او جشن بگیرد. پدر و بخش تشویق او از دنیا رفته اند و نامادری و خواهران ناتنی او شغل او را تحقیر می کنند و آنقدر مشغول لذت بردن از زندگی عیش و نوش خود هستند که توجه زیادی به فیلی ندارند. همانطور که او برای ترک کار آماده می شود، صدای عمیق مردی او را متوقف می کند. این دکتر وال ون در تاک خوش تیپ از هلند است. او لبخند درخشانی به او می زند و از فیلی می خواهد برای شام بیاید تا موفقیتش را جشن بگیرد...