خلاصه
آن روز، هر چیزی که بشریت بدیهی میدانست، در جهنمی نفرتانگیز وصف ناپذیر فرو ریخت. ابتدا طوفانی از زنبورها آمد که نیش آنها گوشت پوسیده و استخوان را حل کرد. بعد «دالیها» آمدند - غولهای عروسکمانند وحشتناک با «خلاءهای انسانی» زنده و مجموعهای از سلاحهای وحشتناک دیگر در اختیارشان. نیم سال بعد، تنها 1 درصد از جمعیت جهان باقی مانده است، و ایروما ایکاروگا، بازمانده آسیب دیده، قتل عام را که در آن روز غم انگیز شاهد بود، منعکس می کند. در آستانه خودکشی، او به طور ناخواسته دختری به نام یو بانیرا را از دست متجاوزان احتمالی خود نجات می دهد و بانیرا سپاسگزار او را دعوت می کند تا به گروه مقاومت آزمون و خطا بپیوندد. ایروما با اکراه موافقت می کند و بعداً شاهد شاهکار تقریباً غیرممکن Trial and Error در گرفتن دالی است. با این حال، زمانی که یک نیرومندتر و باهوش تر عمل می کند، به ورطه نابودی می رود.