کیت اسمیت، با احترام به آرزوی مرگ پدرش، به لندن نقل مکان کرد تا خود را به عنوان خواهرزاده رز سینگلتون، یکی از اعضای تن، نشان دهد. کیت نمی تواند تصور کند که پدر قماربازش چه تأثیری برای معرفی کیت به جامعه مودب اعمال کرده است. هوگو دوینیش، پسر دوم، به عنوان پسر کابین به دریا رفت و اکنون یک تاجر و کاپیتان کشتی مرفه است. او تصمیم می گیرد در یک مهمانی در شهر شرکت کند تا وارثی را بررسی کند که برادرزاده جوانش در حال خواستگاری است. کیت که در یک مهمانی با هوگو ملاقات می کند، تعجب می کند که چرا او می خواهد با او برقصد - تا زمانی که او متوجه می شود که او ماموریت خود را برای یک دوست توضیح می دهد. کیت می گوید که حتما در مورد او صحبت می کنند. بنابراین، نگهبان خانواده برای تحقیق از او اعزام شده است، نه؟ کیت فکر میکند که خیلی از او خوشایند نیست که او را بهعنوان «چیتی با موی بیشتر از مکالمه» توصیف کند. اما بیشتر از این، او تعجب می کند که چرا او فکر می کند او یک وارث است؟ با این حال، اگر او بخواهد با یک آدم ساده لوح برقصد، او به خوبی می تواند او را ملزم کند!