وقتی کوردلیا در سه سالگی در مرز مرگ و زندگی سرگردان شد، متوجه شد که در بازی ای که قبلاً به عنوان یک دختر نجیب بلند دست انجام می داد، تناسخ یافته است. اگر عاشق شاهزاده شود آینده تاریکی در انتظار او خواهد بود. بنابراین، به خاطر یک زندگی عادی، راهی جز اجتناب از شاهزاده قدرتمند و قهرمان وجود نداشت... اما انجام این کار خسته کننده خواهد بود. او سرانجام با ظاهری زیبا از نعمت برخوردار شد، بنابراین تصمیم گرفت خودش را صیقل دهد، اولاً با شروع مطالعه گیاه شناسی... این از آن نوع داستان است.