خلاصه
زندگی الکس در مسیری رویایی پیش می رفت. او که یک پریما بالرین زیبا با حرفه ای امیدوارکننده بود، مدت ها پیش برای دنبال کردن رویای خود برای رقصیدن در معتبرترین صحنه های جهان، چیزهای زیادی - از جمله عشق اولش - قربانی کرده بود. زمانی که سرنوشت ضربه هولناکی به الکس وارد می کند و جراحتی ویرانگر او را قادر به رقصیدن نمی کند. گویی از دست دادن حرفهای که به سختی به دست آورده بود کافی نبود، الکس وقتی اولین بازدیدکنندهای که او را در بیمارستان ملاقات میکند، اسکات است - مردی که او عشقش را انکار کرد تا رویای خود را برای رقصیدن دنبال کند، شوکه میشود. آیا سرنوشت ضربه ویرانگری دیگری به بالرین سقوط کرده وارد خواهد کرد یا اسکات چیزی بیشتر از نگاه پشیمانانه به عشقی که مدت هاست از دست داده است برای او دارد؟