نانجو فوساتو احساس میکند بسیار بیارزش است، بدون دوست، بدون دوست دختر، و (از دیدگاه او) هیچ نقطه قوتی. یک روز، او سعی می کند با استفاده از مراسمی که در کتابی در یک مغازه عجیب و غریب پیدا کرده است، یک شیطان را احضار کند. احضار، بعد از یک مد کار می کند، و او به زودی یک همدم شیطان تازه کار به نام سلفی دارد. با این حال، به جای برآوردن هر خواسته او، او فقط می تواند آرزوهایی را برآورده کند که او "نقاط شیطانی" را برای آنها دارد، همانطور که در یک کاتالوگ مفید ذکر شده است. زمانی که فوساتو امتیاز شیطان تمام شود، او خواهد مرد. آیا او می تواند از این وضعیت دشوار خارج شود؟