خلاصه
رنالد لا تول. موقعیت او در آکادمی هنر سلطنتی توسط یک همکار قدیمی به طور غیرقانونی از او ربوده شد. روز اخراج او، یک خانم او را در حال طراحی یک دختر کوچک با پدرش در پارک می بیند و از او می خواهد که پرتره او را برای اومای او بکشد. به نظر می رسد اگر خدایی وجود داشته باشد که چیزی را دور می اندازد. خدایان هم هستند که چیزها را جمع می کنند. رنالد در میان بدبختی ها امید پیدا می کند. برس از امید بر بوم زندگی بزن!