خلاصه
18 سال از مرگ رین می گذرد. آلیسا که دختر سی و لو می است با مادرش، برادرش شینجی و کن در هاوایی زندگی می کند. شینجی پسر کن و لو می است. شینجی می داند که آلیسا دختر واقعی کن نیست، اما آلیسا نمی داند. آلیسا گاهی یک پسر فانتوم را می بیند. یک روز پسری را می بیند که به آسمان اشاره می کند و در آنجا هواپیما را می بیند. در هواپیما، ری، پسر شین، می آید تا از کن کمک بخواهد. او همچنین می داند که آلیسا واقعا دختر سی است. آلیسا را "دختر اژدها" می نامند. ری می گوید پیامبری به او گفت که با زنی ازدواج خواهد کرد که از خویشاوندان خونی اژدها است. وقتی آنها به جنگل می روند، ری نیز پسری را می بیند. آلیسا به او می گوید که پسر یک فانتوم است و او تنها کسی است که می تواند او را ببیند. خانواده اش به او گفته بودند که این پسر روح جنگل است. اما او به این شک داشت. او فکر می کند پسر می خواهد چیزی به او بگوید.