در این دنیا، همه انسان ها با یک شغل، مجموعه ای از مهارت ها و وضعیتی پست به دنیا می آیند. با این حال، قهرمان داستان ما، جان لیتل، انتهای کوتاه چوب را دریافت کرد و با شغل Tamer متولد شد و تنها با یک مهارت برکت یافت: مشت مشت. هر دو بیفایدهترین موهبتهایی هستند که میتوان دریافت کرد. یک روز، به طور کاملاً تصادفی، او موفق می شود بچه فنریری را که در جنگل پیدا کرده رام کند و نام آن را فریل بگذارد. پس از پیدا کردن اولین دوست خود، همه چیز در نهایت به دنبال او بود. با این حال، به نظر می رسد که بدبختی همچنان او را از نزدیک تعقیب می کند، زیرا سرنوشت تلخی برای دوستش رقم می خورد...