خلاصه
آساگی، یک دستمزد، در یک شرکت تولیدی برای شخصیت مورد علاقهاش، داکی، کار میکند. آساگی عشق خود را به داکی به دلیل آسیب های گذشته پنهان کرده است. با این حال، روزی که او مریض شد و زودتر آنجا را ترک کرد، همکارش ایواموتو از خانه آساگی بازدید کرد و دید که اتاق او پر از داکی است. ایواموتو که تا به حال تعامل چندانی با آساگی نداشته است، به نظر می رسد اصلا برایش مهم نیست. به لطف مهربانی ایواموتو، آساگی به تدریج بدون نگرانی در مورد واکنش مردم، میتواند همانطور که هست، خودش باشد.