یوسوکه ساتو، کارمند اداری 27 ساله، مردی ساده با سلیقه است. وقتی کت و شلوار به تن ندارد و یک حقوقبگیر سختکوش است، میتوان او را در حالی که یک کنترلر بازی در دست دارد، روی کاناپه با لباس عرقریزش پیدا کرد. او با تاماکی، خواهر کوچکتر و هم خانه اش به خوبی کنار می آید و احساس رضایت می کند. اگر او به "سطح بزرگسالی" خود نمره می داد، به خود نمره قبولی می داد. حداقل، این همان احساسی بود که یووسکه قبل از شرکت در یک مهمانی تجدید دیدار داشت. او فکر نمی کرد شلوار جین و هودی امضایش جایش نباشد، اما وقتی رسید، متوجه شد که همه آنقدر شیک پوشیده اند! از چه زمانی مردم شروع به توجه به ساعت و جوراب های هماهنگ رنگ کردند؟ یووسکه با درک اینکه او کاملاً حس مد و فشن ندارد، پر از ناامیدی و پشیمانی به خانه برمی گردد. دلسوزی به برادر بزرگش، تاماکی - که سرگرمی و اشتیاق او همه چیز مد است - داوطلب می شود تا به او بیاموزد که چگونه برای هر مناسبت و با هر بودجه ای بهترین ظاهر را داشته باشد تا دیگر هرگز کنار گذاشته نشود.