کوسوکه کورونو یک انتقام جو بود. پس از تجاوز جنسی، خواهر کوچک محبوبش در سرما رها شد و تا حد مرگ یخ زد. کوسوکه از 13 سالگی از هر وسیله ممکن برای انتقام گرفتن استفاده کرد. پنج سال گذشت، او به انتقام خود رسید، اما تنها برای انتقام زندگی کرد، در لحظه ای که انتقامش به نتیجه رسید، پس از آن نتوانست اراده ای برای ادامه زندگی جمع کند. برای همین با همان چاقویی که مجرم را می کشت، گلوی خودش را برید. با این حال، او سپس صدایی شنید: "آیا این بیهوده نیست؟" وقتی به هوش آمد، نه خانه، وطن و نه دنیای خود را یافت: دنیای دیگری بود.