خلاصه
آیاانا فوجیساوا پس از تحمل آزار و اذیت وحشتناک توسط همکلاسی هایش، یاد گرفته است که به سادگی ساکت بماند و منتظر بماند تا تمام شود. با این حال، وقتی قلدری تشدید میشود و او عمداً به ترافیک کشیده میشود، آیانا در بیمارستان بستری میشود. او متوجه می شود که اگر به مقابله نپردازد، اوضاع بدتر خواهد شد - و در نهایت ممکن است حتی کشته شود. در ذهن آیاانا، تنها یک گزینه وجود دارد: انتقام وحشیانه از کسانی که بی رحمانه او را مورد آزار و اذیت قرار داده اند، کسانی که بیکار ایستاده اند و خندیده اند، و کسانی که هیچ کاری برای کمک به او در عذابش انجام نداده اند.