خلاصه
در اسکله ای در خلیج توکیو، گالری کوچکی به نام گالری جعلی وجود دارد. صاحب گالری، فوجیتا ریجی، زمانی متصدی موزه هنر متروپولیتن در نیویورک بود. او کیوریتوری دانشمند با حافظه قابل توجه، حس زیبایی شناسی قوی، مهارت زیادی در ترمیم نقاشی ها و دانش بسیاری از زبان ها بود، بنابراین او را «پروفسور» نامیدند. با این حال، به دلیل مشکلات در محل کار، فوجیتا مجبور به ترک موزه شد. اکنون او یک دلال آثار هنری است که نقاشیهای معتبر و تقلبی را با قیمتهای فوقالعاده میفروشد. شعار او این است: "کسی که حس زیبایی شناسی ندارد نمی تواند از پولش فریب خورده باشد. و با فریب خوردن، ممکن است یاد بگیرد که پول واقعی را از تقلبی تشخیص دهد." با این حال، فوجیتا یک شرور نیست. او واقعاً از هنر و هنرمندانی که عمر خود را صرف خلق آن کردند قدردانی می کند. او کسی نیست که فقط با فروش نقاشی های تقلبی درآمد کسب کند. گاهی از یک سیاستمدار شرور نقاشی می گیرد که هنر را تنها وسیله ای برای تبادل رشوه می داند. گاهی سعی می کند نقاشی های تخریب شده را بازسازی کند. خوانندگان او را به خاطر اشتیاق و عشق واقعی اش به هنر دوست دارند. او اغلب زندگی کسانی را که با آنها روبرو می شود لمس می کند و مردم علی رغم خودش جذب او می شوند.