خلاصه
بر اساس رمان جسیکا استیل "بدون مصالحه محترمانه". با ابزارهای منصفانه -- یا ناپاک، Verity قصد داشت برنده شود. رویای وریتی برای گرفتن موقعیت واقعی خود در شرکت پدرش زمانی از او ربوده شد که جای او در هیئت مدیره به شخص دیگری - و در عین حال یک فرد خارجی- داده شد. وقتی با هولت جفرسون مغرور روبرو شد، عصبانی شد: «آن صندلی مال من است. "من قصد دارم آن را پس بگیرم!" اما هولت به جای انجام این کار شرافتمندانه، دست او را در یک مصافحه ساختگی گرفت و چالش را پذیرفت. گویی او جرات میکرد وریتی بدترین کار را انجام دهد، و او هرگز از یک چالش در زندگیاش عقب نشینی نکرد - مهم نیست عواقب آن چیست...