خلاصه
فرض کنید آنقدر زیبا بودید که مردم شما را با یک سوپراستار، یک مدل اشتباه گرفتند. آنقدر زیبا که غریبه ها دست به کار شدند تا نگاهی اجمالی به شما بیندازند و مغازه دارها به رایگان چیزهایی را به شما عرضه کردند. کیونگ هی گو آن دختر است. او که در دام احساساتی که در افراد دیگر برمی انگیزد، به تنهایی زندگی را هدایت می کند. پسرها یا آنقدر ترسیده اند که نمی توانند به او نزدیک شوند یا فکر می کنند که او باید با توجه خود به تعریف و تمجید آنها پاداش دهد. سپس او توجه بدترین پسر مدرسه را به خود جلب می کند. و این زمانی است که نبرد واقعاً شروع می شود ...