خلاصه
مارلا و جیسی خواهران دوقلو هستند. آنها در بدو تولد از هم جدا شدند و 24 سال بعد دوباره به هم رسیدند، اما جیسی از مارلا می خواهد که آن را مخفی نگه دارد. او هنوز نمیخواهد خانوادهی فرزندخواندهی دوستداشتنیاش درباره مارلا بدانند. برادر جیسی، جیک، به "دوست" جدید خواهرش با شک و تردید نگاه می کند و نسبت به مارلا بد رفتار می کند، اما او پس از سال ها تنهایی خوشحال است که خانواده ای برای خودش دارد. از کجا میدانست که رنج بیشتری در انتظارش است...؟