خلاصه
بابا شو اگرچه فقط در دبیرستان است، اما بیش از سایر همکلاسی هایش مسئولیت دارد. هنگامی که همکلاسی و دوست دخترش، سومیره، نوزادش را به دنیا آورد، تیم بیسبال مدرسه ای که او در آن حضور داشت دیگر تبدیل به یک سرگرمی نشد و تنها راهی شد که او می توانست در آینده بتواند خانواده اش را تامین کند. بدون قرارداد با یک تیم حرفه ای بیسبال، شو نمی داند چگونه می تواند از فرزندش حمایت کند. از سوی دیگر، سومیره مجبور شده است با این دروغ که بیمار است، مدرسه را ترک کند و در حالی که زیر سقف پدر ناراضی خود زندگی می کند، فرزندش را حتی از نزدیکترین دوستانش پنهان می کند. شو، تلاش برای تحت تاثیر قرار دادن پیشاهنگان طرفدار لیگ، او را بی پروا و بازیکنی خودخواه ساخته است که شروع به بیگانگی تیمش کرده است، همان گروهی از افرادی که فقط یک سال پیش با آنها دوستان خوبی بود.