پس از مرگ هر دو والدینش، ناناکو در خانه/معبدی برای یتیمان زندگی کرد و در کارهای روزانه کمک کرد. یک روز به او می گویند که دانش آموز یک دبیرستان بسیار نخبه و گران می شود! اما چگونه؟ به زودی او را به یک عمارت زیبا می آورند، جایی که به او گفته می شود از این به بعد زندگی خواهد کرد. او در آنجا با یک پسر بسیار خوش تیپ به نام سوبارو روبرو می شود که ادعا می کند نامزد اوست!