خلاصه
ما چرا اینجاییم؟ چرا ما داریم این کار را می کنیم؟ قبل از اینکه هاروهیتو بفهمد چه اتفاقی افتاده است، در تاریکی احاطه شده بود. چرا اینجا بود؟ اینجا کجا بود؟ الان هم هنوز نمی دانست. اطرافیانش هم مثل خودش بودند، کسی جز اسم خودش چیزی یادش نبود. و زمانی که آنها از تاریکی بیرون آمدند، دنیایی که در انتظار آنها بود به نظر چیزی خارج از یک بازی ویدیویی بود. هاروهیتو برای زنده ماندن با دیگران یک مهمانی تشکیل میدهد، مهارتهای جنگیدن را یاد میگیرد و به عنوان یک سرباز در نیروی ذخیره، اولین قدمهای خود را به دنیای گریمگار برمیدارد. چه چیزی در آنجا در انتظار اوست، او نمی داند... این داستان ماجرایی است که از خاکستر متولد شده است.