خلاصه
دمتری کاسترو نسبت به جوانا، زن جوان و بسیار جذابی که پدرش را تا یونان همراهی کرده است، سوء ظن تاریکی دارد. اگرچه میلیونر مسن بیمار است، اما دمتری مطمئن است که جوانا آن چیزی نیست که دکتر دستور داده است! با این حال، تلاش های دمتری برای حفاری در زیر نمای زیبای بیرونی جوآنا، سرنخ های کمی را در مورد ماهیت رابطه او با پدرش نشان می دهد. او چیزی نمی دهد... به جز یک جذابیت جنسی ناخواسته که دمتری به سختی می تواند در برابر آن مقاومت کند...