خلاصه
آیامه 25 ساله است. او پانزده سال پیش پدرش را از دست داد و اکنون در جستجوی میخانه ای است که زمانی با او رفت و آمد می کرد. او شب به شب هنگام بازگشت از محل کار به خانه در میخانه ها توقف می کند و در یک شب خاص با مردی اتفاق می افتد که ممکن است بتواند به او کمک کند چیزی را که از دست داده است پیدا کند...