هوتارو هیناسه دانش آموز سال اول دبیرستانی است که بیش از هر چیز برای خانواده و دوستانش ارزش قائل است. او که قادر به درک عاشقانه نیست، تصمیم می گیرد که از زندگی بدون تجربه عاشق شدن راضی باشد. در حالی که هوتارو با دوست صمیمی خود در یک کافه وقت می گذراند، شاهد جدایی بی امان یک دانش آموز افتخاری خوش تیپ به نام هانانوی است. در راه خانه با او روبرو می شود که در برف تنها نشسته است، چتر خود را به نشانه مهربانی به سمت او دراز می کند. روز بعد، هانانوی در کلاس درس هوتارو ظاهر می شود و از او می خواهد که دوست دختر او شود. علیرغم رد شدن، هانانوی از نزدیک در کنار هوتارو قرار می گیرد و به امید رضایت او، اقدامات فداکارانه ای انجام می دهد. هوتارو شروع به احساس احساساتی می کند که قبلاً هرگز آن را احساس نکرده بود. هوتارو با اعتقاد به اینکه این احساسات می تواند به عشق شکوفا شود، موافقت می کند که با هاناوی قرار بگذارد.