خلاصه
"باورم نمی شود مرد رویاهای من درست روبروی من باشد!" در مراسم عروسی یکی از دوستانش، تس دوباره با کول که در دبیرستان به طور مخفیانه نسبت به او احساسات داشت، قرار می گیرد. برای تس ساده و غیرقابل توجه، او به اندازه خورشید دست نیافتنی بود. او جذابتر شده است، و این باعث میشود قلبم تند تند بزند، اما میدانم که از نوع او نیستم. باید سریع از شر این احساسات یک طرفه خلاص شوم.» اما کول که از احساسات واقعی او نسبت به او آگاه نیست، درخواستی بی رحمانه از تس می کند. "من به دنبال کسی هستم که با او ازدواج کنم. آیا می توانید به من زن معرفی کنید؟"