خلاصه
هانزا ریونوسوکه، ملقب به اژدهای خون، همیشه یک مبارز خیابانی بوده است. خلق و خوی کوتاه او باعث می شود با هرکسی دعوا کند و در نهایت، او هرگز شکست نخورده است. حالا که در دبیرستان میکادو تحصیل می کند، می خواهد راهش را تغییر دهد و عاشق دختری شود. با این حال، او به سختی از شهرت خود فرار می کند و هیچ یک از همکلاسی هایش نمی خواهند خود را با او همراه کنند. سپس یک روز با فردی بسیار قوی تر از او آشنا می شود و در کمال تعجب او دختری زیبا به نام فوجیکی هونامی از باشگاه کاراته است. هانزا فوراً عاشق او می شود. فوجیکی در کمال تاسف از هانزا متنفر است زیرا از قدرت خود برای خشونت استفاده می کند. هانزا برای اینکه خودش را به او ثابت کند و قوی تر شود، به باشگاه کاراته می پیوندد. هیچ کس باور نمی کند که می تواند خوب شود، اما آنها نمی توانند نمی دانم که هانزا واقعاً چقدر پشتکار و فداکاری دارد.