خلاصه
چیجیوا یک ورزشکار دانشگاهی امیدوارکننده بود، اما پس از مصدومیتی که او را قادر به بازی نمیکند، زندگی دانشگاهی بیحال و بیتفاوتی را سپری میکند. سپس با ایزومی، صاحب میخانه که اتفاقاً همجنسگرا است، آشنا می شود. ایزومی کوتاه است و صریح صحبت می کند، اما قلب مهربانی دارد. وقتی چیجیوا و ایزومی با یکدیگر آشنا می شوند، درد دل گذشته ایزومی دوباره ظاهر می شود...